امیرکبیر، در پی منع قمهزنی و اصلاح امور روضهخوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد میکرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.[۲۱]
در دوران صدارت امیرکبیر، به دلیل یک آشوب محلی، مردمان شوشتر که بیش از ۸۰ درصد آنها مندایی بودند، برای جلوگیری از خونریزی مجبور شدند تا اسلام بیاورند.[۲۲]
به دستور امیرکبیر، سیدعلی محمد باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد.[۲۳]
محمدحسن خان سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.[۲۴]
اللهیار خان آصفالدوله پدر سالار داماد فتحعلی شاه و دایی محمد شاه بود. آصفالدوله یکی از عوامل شکست ایران در جنگهای ایران روس بود به همین دلیل از صدارت برکنار شد. در زمان قائممقام فراهانی به حکومت خراسان منصوب شد. چند سال پس از کشته شدن قائممقام پسرش محمدحسن خان سالار را به جای خود گماشت و به حج رفت اما در بازگشت در بغداد اقامت گزید. آصفالدوله و پسرش همواره مورد حمایت دولت بریتانیا بودند. در سال ۱۲۶۲ ه.ق و در دورهٔ حکومت محمد شاه سالار سر به طغیان علنی برداشت و با همیاری برخی از خانهای خراسان توانست نیروهای حاکم جدید خراسان را شکست دهد. اوضاع خراسان بر همین روال بود که امیر کبیر به قدرت رسید.
امیر، حمزه میرزا حشمتالدوله را که از پیش از مرگ محمد شاه برای حکومت به خراسان رفته بود و نتوانسته بود سالار را شکست دهد از خراسان فراخواند و به جای وی سلطان مراد میرزا را با حکم حکومت خراسان و سپاهیان دولتی به خراسان فرستاد. در این زمان کنسول بریتانیا سعی فراوانی برای تثبیت حکومت خراسان برای سالار انجام میداد و سالار توسط نماینده بریتانیا دو نامه چاکرانه برای امیر و شاه فرستاد. اما کوشش وی و نمایندهٔ بریتانیا تصمیم امیر را دگرگون نکرد. امیر شرط اطاعت وی را تسلیم خراسان به حاکم منصوب دولت میدانست و دخالتهای خارجی را برنمیتابید. آصفالدوله که در بغداد بود پسرش را به ایستادگی در برابر دولت تشویق میکرد.[۲۵]
در این زمان امیر نورمحمد خان قاجار عموی سالار و سلیمان خان افشار را برای مذاکره و تشویق سالار به اطاعت به خراسان فرستاد. در نیشابور سلیمان خان توانست جعفرقلی خان کرد شادلو حاکم شهر را قانع کند تا دست از حمایت از سالار بردارد و این کار موقعیت سالار را بسیار تضعیف کرد. در این زمان سالار تلاش امیر در اتمام صلحآمیز ماجرا را ناشی از ناتوانی دولت میدانست و از تسلیم خودداری میکرد. امیر چراغعلی خان کلهر را برای مذاکره با وی به مشهد فرستاد و همزمان سپاهیان دولتی را روانهٔ مشهد نمود. سالار اما شرط اطاعت از دولت مرکزی را حکم حکومت خراسان برای خودش اعلام کرد. چراغعلی خان کلهر وارد مشهد شد و با سالار و روحانیون مشهد وارد مذاکره شد. روحانیون مشهد به حمایت از سالار اصرار داشتند و حتی قصد داشتند چراغعلی خان کلهر را در مشهد به قتل برسانند. چراغعلی خان با حیله از مشهد خارج شد و خود را به اردوی دولتی به فرماندهی سلطان مراد میرزا در خبوشان رساند. سلطان مراد میرزا در این مرحله به دستور امیر سپاه را به سمت مشهد حرکت داد و شهر را محاصره کرد. در این هنگام نمایندگان بریتانیا و روسیه سعی در جلوگیری از حمله به مشهد و نجات سالار داشتند که اصرارها و تهدیدهایشان بر امیر بیاثر بود. از طرفی مردم مشهد که از حکومت سالار ناراضی بودند عباسقلی خان درهجزی و بهادر خان جامی را به نمایندگی نزد امیر فرستادند و نسبت به شاه جدید اظهار اطاعت کردند و از امیر قول گرفتند در موقع اشغال شهر توسط نیروهای دولتی جان و مالشان در امان باشد. امیر قول مساعد داد و به قولش نیز عمل کرد مردم نیز در حمایت از امیر در هنگام حملهٔ سپاه دولت به شهر مجتهد شهر را که از حامیان اصلی سالار بود زندانی کردند. سلطان مراد میرزا مشهد را محاصره کرد و نیروهای دولتی از هرات نیز به کمک وی شتافتند و شهر در ۱۰ جمادیالاول ۱۲۶۶ ه.ق توسط نیروهای دولتی تصرف شد. سلطان مراد میرزا در ازای این پیروزی ملقب به حسامالسلطنه شد و بنابر دستور اکید امیر از تجاوز سربازان به مال و جان مردم جلوگیری کرد کاری که در دورهٔ قاجار تا آن هنگام بینظیر بود. سالار و همدستانش دستگیر شدند و به رغم اصرار و حمایت نمایندهٔ سیاسی بریتانیا به مجازات رسیدند.[۲۶]
امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.[۲۷] امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی، سیاست معروف به «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ که بر اساس آن میگفت نه به روس امتیاز میدهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر (در مقابل، در نظریه موازنهٔ مثبت، به دادن امتیاز به هر دو طرف قائل میشوند).[۲۸]
سیاست موازنهٔ منفی امیرکبیر، تنها یکبار خدشهدار شد و آن زمانی بود که در جریان حملهٔ ترکمنها در آشوراده، تعدادی سربازان روسی کشته و روسها عزل فرماندار مازندران را خواستار شدند و امیرکبیر به علت فشار روسها، حاکم آنجا را عزل کرد. در این زمان انگلیسیها از این ضعف حکومت مرکزی سود جستند و امتیاز نظارت بر کشتیرانی در جنوب را با ادعای مبارزه با تجارت برده کسب کردند؛ که البته امیرکبیر در این قرارداد این قید را گنجاند که به هنگام نظارت باید ناظران ایرانی حضور داشتهباشند.[۲۹]
امیرکبیر برای تضعیف قدرت و نفوذ روس و انگلیس در ایران، میخواست نگاه فرانسه و در زمانی، آمریکا را به ایران جلب کند؛ لذا یک قرارداد سفارت کنسولگری و یک قرارداد در زمینه کشتیرانی با آمریکا منعقد کرد.[۳۰]
رابطهٔ او با روحانیّت خصمانه نبود. روحانی مورد اعتماد امیرکبیر در تهران، شیخ عبدالحسین تهرانی بود که امیر، منصب قضا را در پایتخت به وی سپرد.[۳۱]
پس از مرگ محمدشاه در ۱۴ شهریور ۱۲۲۷، امیرکبیر، که حدود سی سال بزرگتر از شاه جوان بود، با تدارک شش لشکر پیاده و سواره و توپخانه شاه را با قدرت بر تخت نشانید. در این زمان میرزا تقی خان به مقام امیر نظام ارتقا یافت که به معنای فرماندهی کل قوای نظامی کشور بود. ناصرالدین شاه فردای ورود به پایتخت تاجگذاری کرد و در همان شب امیرنظام را به سمت شخص اول مملکت و صاحب منصب صدارت منصوب نمود. در تمام طول سلطنت قاجار سابقه نداشتهاست که تمامی امور دیوانی و نظامی به یک نفر سپرده شود. پس از امیرکبیر شاه خود فرماندهی کل قوای نظامی را برعهده گرفت و پس از آقاخان نوری هم با به وجود آمدن چند وزارتخانه جهت اداره امور کشور، مقام صدر اعظمی برانداخته شد.[۳۲]
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله (میرزا آقاخان نوری) قرار داشت؛ چنانکه تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با ارسال این دستخط، او را از صدارت عزل کرد.
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.[۳۳]
ناصرالدین شاه، بعد از عزل امیرکبیر در محذور عاطفی قرار گرفت. او در روز ۲۴ آبان نامهای به امیرکبیر نوشت و در آن تأکید کرد که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهدهدار امور کشوری شود و هرگز در امور لشکری قصد دخالت ندارد و نیز حتی یک شاهی بیش آنچه امیرکبیر مقرر داشته به مواجب کسی نخواهد افزود. این نامه با این جملات آغاز میشود:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بردارم…[۳۴]
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه درخواست ملاقات کرد تا شاید تصمیم او را تغییر دهد. او همچنین اطرافیان را به بدگویی از خودش متهم نمود. اما شاه ملاقات را به فردای آن روز (که روز انتصاب نوری بود) موکول کرد. شاه به امیرکبیر نوشت:
خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفتهام، شرمندهام. چه میتوانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را مینویسم اشکم جاری است. اگر باور نمیکنید بیانصافاید… کدام مادر قبحهای میتواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حصور من از شما بد بگوید، حرامزادهام اگر نگذارمش جلوی توپ… به علامت التفاتمان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم میاندازم را برایتان میفرستم. انشاالله آنها را میپذیرید و فردا به حضور میآیید.
امیرکبیر دلآزرده از حکم عزلش که حالا دیگر حتمی شده بود یا به این خاطر که احساسات ناصرالدین شاه را صادقانه نمیدانست، مرتکب خطای بزرگی شد و در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد.[۳۵] این امر موجب فوران احساسات شاه و نیز تحریک سوظن او شد. پس از آن از امیرکبیر خواسته شد التزامنامهای را امضا کند که شامل دوازده بند بود از جمله اینکه به مقام امیرنظامی کمال شکرگزاری را داشته باشد و فرمان پادشاه را همانند وحی منزل بپذیرد.[۳۶]
پس از آن نوری شروع به عزل و نصبهایی نمود که غالباً از طریق رشوه و تبعیض انجام میگرفتند. او در نامهای به شاه نوشت:
... مردم بی سر و پا را با رشوه میخواهند صاحب منصب کنند. این غلام نمیتواند نظم دهد. بی نظم کارها پیش نمیرود. فرمان دیروز باید باطل شود وگرنه همه مردم به خیالات خواهند افتاد. این درد غلام را میکشد که مردم بگویند آن نظم میرزا تقی خانی گذشت.
یک روز پس از برکناری امیر از صدارت میرزا آقاخان نوری که میدانست با وجود امیر در تهران و سمت امیر نظامی او برخورد بین او و امیر حتمی است دستخطی نوشت و در آن از امیر التزام گرفت که در کارهای مربوط به وزارت و عزل نصبهای وی هیچ دخالتی نداشته باشد. این دستخط به تأیید شاه و امضای امیر رسید. سه روز پس از واقعه امیر طی نامهای که به شاه مینویسد و وضعیت امور لشکری را گزارش میدهد از شروع انتصابات افراد بی سرو پا با رشوه به شاه گله میکند.[۳۷]
میرزا آقاخان و مهد علیا که با بودن امیر در تهران کارشان استوار نمیشد و همواره احتمال انتصاب مجدد وی توسط شاه وجود داشت با همکاری و مشاوره با شیل وزیر مختار انگلیس امیر کبیر و شاه را راضی کردند که امیر به حکومت کاشان منصوب شود. در این هنگام پرنس دالگوروکی وزیر مختار روسیه که از به قدرت رسیدن میرزا آقاخان هوادار انگلیس نگران شده بود و نیز به دلیل خوی شتابگر و تندی که داشت با عده از افراد سفارت به خانه امیر رفت و به او پیشنهاد کرد تحتالحمایه روسیه شود. امیر نپذیرفت اما همن ملاقات بهانهای به دست مخالفان امیر داد تا شاه را از وی خشمگین و ترسان کنند. وزیر مختار روسیه خانه امیر را ترک کرد و خانه به محاصره سربازان درآمد. امیر تعهد نامهای به شاه نوشت که به هیچیک از دو سفارت روس و انگلیس پناهنده نخواهد شد. روز بعد شاه که به شدت از این واقعه ترسیده بود امیر را از کلیه مناصب (امیر نظامی و حکومت کاشان) عزل کرد. دو هفته بعد نیز برای محو کردن خاطره امیر شاه دستور داد سمت امیر نظامی کلاً از سمتهای دولتی حذف شود. یک یا دو روز بعد امیر تحتالحفظ و همراه با مادر و همسر و فرزندانش راهی فین کاشان شد.[۳۸]
توسعه فرهنگی
در مورد امر فرهنگ، همان گونه که علی اصغر شمیم، مولف کتاب ایران در دوره سلطنت قاجار نیز اذعان داشته، امیرکبیر را باید موسس فرهنگ نوین ایران برشمرد.اصلاحات سیاسی و اداری
در زمان قاجار سیاست ایران گرفتار بی برنامگی، انفعال، هرج و مرج و در اختیارنداشتن کادر ورزیده و ماهر بود. منابع تاریخی گواهی می دهند که امیر در این زمینه هم نظم برقرار کرد و هم برنامه ریخت.توسعه اقتصادی و صنعتی
امیرکبیر چون اعتقاد داشت «منافع ایران در رونق صنعت است نه در وارد کردن هر گونه کالای بنجل خارجی»، عمده تلاش خویش را جهت حمایت از صنایع داخلی و گسترش هر چه بیشتر آنها به کار برد.اصلاحات نظامی
در حوزه نظامی نیز امیرکبیر با عزم راسخ و سیاست خردمندانه در جهت قدرتمند ساختن سپاه ایران برآمد. از جمله اقدامات اصلاحی او می توان به تاسیس پادگان در نواحی مهم و استراتژیک کشور، تعیین جیره و مواجب معین افسران و سربازان، بنیان نهادن کارخانه های اسلحه سازی، تهیه اونیفرم برای سپاهیان به سبک دول اروپایی اما از پارچه های ساخت وطن، رده بندی صفوف ارتش به سبک نظام های لشکری دول فرنگ، بنیان نهادن نیروی دریایی، تهیه و نشر رسالات و کتاب هایی چند درباره فنون نظامی، آموزش سربازان در جهت تهذیب اخلاقی و... اشاره کرد.اقدامات مذهبی و اجتماعی
عملکرد امیر که شخصا مردی دین مدار و مبادی آداب و احکام شرعی بود، در این زمینه نیز شایان توجه است. وی در این جهت، سیر جریان بابیه را در ایران خاتمه بخشید، امور شرعی را از امور عرفی تفکیک کرد، لوطی بازی و قمه کشی را ممنوع اعلام کرد و حمل سلاح سرد و گرم را جرم خواند. وی همچنین تلاش کرد با حمایت شماری از علما سنت بست نشینی را که گهگاه موجب سوءاستفاده برخی عناصر مجرم می شد، لغو کند. ممنوعیت قمه زنی و مبارزه با خرافه گویی در مجالس مذهبی نیز از جمله اقداماتی بود که امیر با همراهی شماری از روحانیان بلندپایه به آن دست یازید.برآیند سخن
کنکاش و کاوش در آثار و اسناد تاریخی به یادگار مانده از آن روزگار و همچنین نگرش نقادانه به عملکرد امیر، تاریخ پژوه را به آن باور رهنمون می سازد که جانمایه اندیشه و آرمان امیر آن بود که از سویی دولت ایران را که دولتی ورشکسته در تمامی امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... بود پس از سال ها ضعف و زبونی، اقتدار و جانی دوباره بخشد و از دیگر سوی، جامعه ایران را از رخوت و سستی برهاند، به طی کردن مسیر در شاهراه پیشرفت وادارد و دگربار نقش تاریخی کهن آن یعنی، کاروانسالاری قافله فرهنگ و تمدن را احیا کند. http://www.aftabir.com منبع : آفتاب
امیرکبیر/ علی اکبر ولایتی/ کتاب های جیبی، وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر/ سال 1389/ 289 صفحه/ 2890 تومان
کتاب «امیرکبیر» با تالیف دکتر علیاکبر ولایتی، در قالب سومین عنوان از مجموعه «آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران» توسط نشر امیرکبیر منتشر شد.
راجر سیوری نوشته است از زمان مرگ شاه عباس صفوی سیر نزولی اقتدار ایران شروع شد. جسم آفتزده ایران تحت تاثیر استبداد داخلی و استعمار خارجی، هر روز علیلتر میشد و همچون انسان رنجوری که سد دفاعی بدنش میشکند هر روز بیش از گذشته مورد هجوم امراض گوناگون قرار میگرفت. استثناهایی مانند نادرشاه افشار و کریمخان زند هم نتوانستند جلوی این سقوط را بگیرند.
سیل وابستگی همه چیز را با خود برده بود. در این میان مردانی راسخ چون زبر حدید به عزم رهایی ایران قیام کردند و تا آخرین نفس ایستادگی کردند و به سهم خود در بیداری و ایستادگی ملت ایران تاثیرات ارزشمندی گذاشتند که بیتردید امیرکبیر یکی از این مردان مومن و میهن دوست است. این کتاب در 14 فصل برای معرفی بهتر این شخصیت تدوین شده است.
در این کتاب تلاش شده است در عین ایجاز و اختصار، از زاویهای تا حدودی متفاوت به شخصیت و نقش امیرکبیر نگاه شود. فصل اول کتاب، ایران پیش از صدارت امیرکبیر را تصویر میکند و فصل دوم به تاریخ قاجار از آغاز تا زمان امیرکبیر میپردازد. در فصلهای سوم تا ششم هم سفر روسیه، سفر ایروان و سفر به عثمانی مورد بررسی قرار میگیرند. فصل ششم آغاز صدارت میرزاتقیخان امیرکبیر را روایت میکند که ماجرای ازدواج او با خواهر ناصرالدین شاه هم در این میان آمده است.
فتنههای باب و سالار از جمله مطالبی هستند که در فصل هفتم با موضوع «شورش علیه صدراعظم» آمدهاند. روابط با انگلستان، روسیه، فرانسه، امرای آسیای مرکزی، عثمانی و دولتهای دیگر هم مطالب فصل هشتم کتاب با عنوان «سیاست خارجی امیرکبیر» را تشکیل میدهند. در ادامه کتاب اصلاحات و فعالیتهای سازنده امیرکبیر روایت میشوند. فصل نهم و دهم کتاب، به ترتیب به موضوعات اصلاحات امیرکبیر و تاسیس دارالفنون اختصاص دارند.
به عنوان مثال در فصل دهم که «تاسیس دارالفنون« نام دارد، بخشی به نام امیرکبیر و بهداشت همگانی قرار دارد که مایهکوبی آبله، نظارت بر کار پزشکان و اقدامات امیرکبیر برای بهبود بهداشت همگانی نقل شده است. در فصل یازدهم، خدمات عمومی میرزا تقیخان امیرکبیر و در فصل دوازدهم هم درباره اعتقادات دینی او مطالبی درج شده است. فصل سیزدهم کتاب به فرجام امیرکبیر پرداخته و در فصل چهاردهم هم باب آشنایی با کتابشناسی امیرکبیر به روی خواننده گشوده میشود.
خواندن یک صفحه از این کتاب: صفحه 77
همان طور که اشاره شد، خدمات و زحمات میرزا تقی خان امیرکبیر برای به تخت نشاندن ولیعهد، ناصرالدین میرزا، به سلطنت موجب رضایت کامل ناصرالدین شاه شد و شاه به او نزدیک تر و با او صمیمی تر شد تا آنجا که پس از چهارماه و اندی تصمیم گرفت که خواهر خود، عزت الدوله، را به همسری امیر درآورد.
می گویند در ابتدا، عزت الدوله به این وصلت راضی نبود ولی بعداً بر اثر اصرار مادر و برادر خود، یعنی مهدعلیا و ناصرالدین شاه، به این ازدواج رضایت داد: در ناسخ التواریخ در این باره چنین آمده است:
و هم در این سال چون روزی چند از جلوس شاهنشاه ایران سپری شد، و کار صدارت اعظم بر میرزا تقی خان امیرنظام راست بایستاد، ملک الملوک ایران همی خواست تا قُواد سپاه و بزرگان درگاه بی اکراه خاطر امر و نهی میرزا تقی خان را حاضر باشند. لاجرم او را به شرف مصاهرت قرین مفاخرت ساخت و خواهر خویش را روز جمعه بیست و دوم شهر ربیع الاول با او عقد بست و شب چهارشنبه چهارم ربیع الثانی او را به سرای میرزاتقی خان فرستاد. بدین انتساب، که با خانواده سلطنت حاصل کرد، تمامت شاهزداگان او را فروتن شدند (سپهر، ج 3، ص 1005).
زن اول امیرکبیر، که در زمان صدارتش از او جدا شد، جان جان خانم، دختر عمویش بود یعنی دختر حاج شهباز خان، که از او سه فرزند داشت: میرزا احمد خان مشهور به «امیرزاده» و دو دختر که بعدها یکی زن عزیزخان آجودان باشی سردار کل، دوست قدیمی امیر، شد و دیگری به عقد میرزا رفیع خان موتمن درآمد. زن امیر در سال 1285 ق، یعنی بعد از فوت امیرکبیر، با دختر بزرگش، سلطان خانم، به زیارت مکه رفت و ظاهراً یکی دوسال بعد در آذربایجان درگذشت.
زن دوم امیر ملک زاده خانم، ملقب به عزت الدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود. عقد ازدواج امیرکبیر با عزت الدوله شانزده ساله روز جمعه 22 ربیع الاول سال 1265 انجام گرفت. فراهم کردن مقدمات جشن عقد عروسی بر عهده میرزا نبی خان امیر تومان، پدر میرزاحسین خان سپهسالار، بود.
طبق قباله عقد زناشویی، مهر عزت الدوله 8 هزار تومان نقد اشرفی ناصرالدین شاهی، هجده نخودی، و یک جلد قرآن بود. درباره ازدواج با عزت الدوله، امیرکبیر ضمن نامه ای به شاه چنین نوشت: «از اول بر خود قبله عالم... معلوم است که نمی خواستم در این شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد به حکم همایون، و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم...» (آدمیت، ص 24)
فرآوری: رویا فهیم
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان